خدايا...اخراين عشقه؟
بهم گفتن پشت تلفن بغضت تركيده بوده...به خيالشون بخاطرترس ازتحديدايي كه كرده بودنت ولي من ميدونم چرا....البته اگه اشتبا نكرده باشمودرست فهميده باشمت...
بعداون روزلعنتي كه بعد يه ماه همديگروديده بوديم البته صب من بهت اس دادموگفتم كجايي...تاظهريجورايي باهم بوديم بهم زنگ زدي...خيلي وقت بودباهم حرف نزده بوديم...
اسراركردي گفتي تاخونتون ميام باهات ... گفتم نيا ...چقدگفتم نيا...كاش حرفموقبول ميكردي...
اومديودوباره ماروديدن...
يه دردسربزرگ ديگه....خدايا....حالاكي اينودرست ميكنه...
من نميدونستم ولي اتفاقي متوجه شدم بهت زنگ زدنو....كلي تحديدوحرفو...ديگه خودتون حدس بزنيدبقيشو...
خلاصه ته همه ي اينا گفته بودن بي بروبرگرد بايد براي هميشه بريوديگه طرف من پيدات نشه ولا...
توام گفته بودي باشه ميرم اونم فقط وقتي كه اززبون خودم بشنوي ديگه دوست ندارم....
خدايي ازاين يه حرفت خوشم اومده...ميخوان مجبورم كنن بهت زنگ بزنموبگم دوست ندارم...بنظرت ميتونن؟؟؟
كاش ميدونستي چقدگريه كردم وقتي اينارودونستم...ازته دلم نگرانتم...
خيلي ازت بدميگن..ميگن ادم خوبي نيستي ميگن بدردمن نميخوري...ميگنو...ميگنو...ميگن...
اونقدكه گاهي به خودم شك ميكنم...ميگم يعني به من دروغ گفتي؟يعني اين همه مدت برام نقش بازي ميكردي؟...
اخه من ازت بديي نديدم...هيچوقت...نميفهمم ايناچي ميگن...يادمه يباركه بحثمون شدمن بهت گفتم توخيلي بدي...گفتي اره ميدونم بدم ولي نه براي تويادرحق تو...راست ميگفتي...هرچقدرم راست بگن كه ادم درستي نيستي ولي هيچوقت براي من بدنبودي..هيچوقت...چون واقعادوسم داشتي...نميدونم هنوزم داري؟؟؟
لحظه هايي حس ميكنم كه ديگه رسيدن مابهم معنايي نداره...
عشق واقعاچي بود؟؟؟
واسه من يه بادپاييزي بود...
شايدتحقيرشدم...شايد تردشدم...شايد تحمت خوردم...شايد غرورم شكست...شايد دلم شكست...اونقدكه كاش ميشدروشونه هاي خداباصداي بلند هق هق گريه كنم...ولي...
جرمم اين بودكه گفته بودم دوسش دارم...
خدايااخه به من ميگن توحرف خونوادتو...قولتو...واسه اينكه ديگه باهاش نباشيوشكستي...اخه اين انصاف كدوم قانونه...خداياتوكه ازاول قصه بوديوشاهد....فقط توحق داري مجازاتم كني اگه جايي كم گذاشته بودم نه ادمات...واسه اينه كه خيالم راحته واسه اينه كه باكسي حرفي نميزنم...جوابي نميدم به حرفاشون...چون خداجون من همه تلاشموكردم كه نلغزم اگه جايي لغزيدم ديگه درحدتوانم نبوده ومنوببخش...
خداياتاترودارم غم ندارم....
اصلاديگه نميدونم به چي به كي بايدفكركنم...چي بايدبگم وبه كي بايد بگم...حتي احساسمم قفل كرده..
در جلسه امتحان عشق 
من مانده ام و يك برگه سفيد !
يك دنيا حرف نا گفتني
و يك بغل تنهايي و دلتنگي ...
درد دل من در اين كاغذ كوچك جا نمي شود !
در اين سكوت بغض آلود 
قطره كوچكي هوس سرسر بازي مي كند !
و برگه سفيدم 
عاشقانه قطره را به آغوش مي كشد !
عشق تو نوشتني نيست ...
در برگه ام ، كنار آن قطره 
يك قلب كوچك مي كشم !
وقت تمام است .
برگه ها بالا ...
نمیدانم چه بر سرِ من و
این خیابان ها آمده ،
که هر جایی میخواهم بروم
به کوچه ی خاطراتمان میرسد
يعني ديگه اخرخط عشقمونه؟؟؟؟
![]()
![]()
![]()
...نه عشق من اگه واقعي باشه تموم نميشه...
.jpg)